اینجا که همه بلوندند...بیا برویم یزد
- Sunday, 2 Esfand 1394، 08:05 PM
- ۶ نظر
یزد شهر خوبیست ولی نه برای من و تو.یزد آرام است و ما در تضاد با او.صدای پاهای ما خواب پیر زن های خسته را آشفته می کند و جار و جنجال های ما منطق کوچه های کاهگلی شهر را به هم خواهد ریخت.مایی که در داد و بیداد های تاکسی های خطی و چراغ قرمز های ناآرام با درصد آلاینده های هوا قد کشیده ایم صدای زنگ دوچرخه ها را نمی شنویم.ریه های ما از وجود این همه اکسیژن واکنش می دهند و سرب های ته نشین شده همینطور الکی می سوزند.
یزد را ساخته اند برای آدم های مشتاق درنگ.جاییست مثل کوچه پس کوچه های ابیانه.میترسم ما در پس و واپس های کوچه دختری چادر سفید ببینیم.شاید انجا هم مثل ورزنه چادر مشکی بی معنا باشد و یکهو مثلا من خیره بمانم به بادگیر های خانه ای و از تو غافل شوم.بعد تو راه آن دختر را پیش بگیری و بروی....می دانی؟این کوچه های تودرتو پسر های لاغر زیادی را عاشق کرده اند و به بند ریشه روسری های دختر های ابرو کمانی آویخته اند.تو میروی و برای ابد من درگیر درنگ خواهم شد.من که هیچوقت نتوانستم صدایم را پایین بیاورم و در گوشت زمزمه کنم"میشود نرویم یزد؟میشود برویم و یکجای دیگر دنیا درنگ کنیم؟جایی که دختر مو مشکی ابرو کمانی نداشته باشد"و تو شاید عاشق صدای آرام شعر خواندن دختر های مو فرفری در شب های مهتابی آنجا بشوی.
یزد را ساخته اند برای آدم های مشتاق درنگ.جاییست مثل کوچه پس کوچه های ابیانه.میترسم ما در پس و واپس های کوچه دختری چادر سفید ببینیم.شاید انجا هم مثل ورزنه چادر مشکی بی معنا باشد و یکهو مثلا من خیره بمانم به بادگیر های خانه ای و از تو غافل شوم.بعد تو راه آن دختر را پیش بگیری و بروی....می دانی؟این کوچه های تودرتو پسر های لاغر زیادی را عاشق کرده اند و به بند ریشه روسری های دختر های ابرو کمانی آویخته اند.تو میروی و برای ابد من درگیر درنگ خواهم شد.من که هیچوقت نتوانستم صدایم را پایین بیاورم و در گوشت زمزمه کنم"میشود نرویم یزد؟میشود برویم و یکجای دیگر دنیا درنگ کنیم؟جایی که دختر مو مشکی ابرو کمانی نداشته باشد"و تو شاید عاشق صدای آرام شعر خواندن دختر های مو فرفری در شب های مهتابی آنجا بشوی.
- 94/12/02
نوشتنت عالیه!مطمئنم چن سال دیگه تو در رده ی یکی از فرهیخته ترین ادمای کشور خواهی بود!
خیلی فوق العاده مینویسی!بمون و بازم برامون بنویس:)