[بدون توضیح اضافه]
- Monday, 18 Mordad 1395، 03:01 PM
- ۷ نظر
نمی توانم بنویسم!نه که نتوانم ها.نه.دستم که اصلا و ابدا به خودکار و مداد و کیبور و ماژیک و ذغال و میخ و چکش و هیچ وسیله نوشت افزاری دیگری نمی رود.دیروز به زور نشستم و خواستم بنویسم.نشد...مغزم:خالی خالی بود.نه خبری از سوژه داستانی بود و نه یک ایده مزخرف برای آینده ام.
این روز ها نمی نویسم.بیشتر درزا میکشم و می خوانم...هر چیزی که پیدا کنم میخوانم.بعدش بلند میشوم میروم سر یخچال و تا سر حد افتادن فشارم توی خشتکم لواشک و آلبالوی نمک سود میخورم.بعدش دستم را میکنم توی کیسه دراژه ها و از آن سنگ های شکلاتی میخورم و باور کنید که هیچ کدام اینها به من لذتی نمی دهند.حمله میکنم به جعبه سوهان کره ای و تا جایی که تمام دندان هایم با سوهان پوشیده شوند سوهان میخورم.از آن پفیلاها که شکلاتی اند هم داریم،شکر پنیر هم هست ولی...باورتان میشود حتی روشن کردن کولر هم حالم را سرجایش نیاورد؟
دارم تمام می شوم.انگار واشرم خراب شده و دارم چکه چکه می ریزم روی زمین.از توی دلم صدای قورباغه می آید و هرروز میبینم که مانتوی آبی چهارخانه بیشتر به تنم زار میزند.حساب کرده ام که تا 24 آذر تبخیر شده ام.از من فقط کفش هایم می مانند.آن روسری گل دار ترکمنی می ماند و دیگر هم هیچی.
خودم می دانم چه ام شده.شاید طبیعی هم باشد.شاید طبیعی باشد وقتی برای چیزی کلی زحمت می کشی،یک عالمه صبر میکنی و بعد خیلی راحت میفهمی که همه اش الکی بوده.نباید صبر میکردی،نباید الکی تلاش میکردی... و حالا به چپ کسی هم نیستی!خب چه کسی بعد از اینها راحت می ایستد و از ته دل خوشحال است؟
+حالم بد نیست.فقط تا پنج شنبه تحمل خودم هم برایم مشکل است.بعد از آن هم احتمالا تا 9 اکتبر آنقدر حوصله خودم را نداشته باشم که...آه!لعنت به تو
+خیلی ساده است.ته گرفته ام.مثل یک سیب زمینی شیرین ته گرفته...و هنوز امیدوار:)
- 95/05/18