ته دیگ سیب زمینی

پیام های کوتاه
پیوندهای روزانه

پنج شنبه،یک مارس عزیزم

احساس جدیدی دارم.موراکامی می گوید که اگر کاری هر چند کوچک و مسخره و چیز را خیلی تکرار کنیم یعنی آنقدر که دیگر به مرز تهوع برسیم شبیه یک نمیدانم چی می شود.یعنی یک معنی خاص پیدا می کند و حتی می تواند انسان را تا مرزعرفان بکشاند(البته این برداشت من از حرفش بود.او که انقدر چرت حرف نمی زند!)حالا از تجربه ام بگویم.از بهمن ماه هر هفته چند روز تمرین داشتیم.نمایشنامه خوانی.متن ملال آور بود.من کنار نکشیدم.نمیدانم چرا.من کار احمقانه زیاد کرده ام.در هر صورت بعد از جنگ ها و صلح های فراوان در روز بیست و پنج بهمن رفتیم روی سن و نمایش را اجرا کردیم.اول شدیم.امروز بر اثر بی لیاقتی و بی کفایتی فیلم برداران آن روز دوباره رفتیم روی سن که اجرا کنیم.من از مرز تهوع گذشته بودم.امروز آنقدر متن نمایشنامه در ذهنم تکرار شده بود که به عرفان رسیدم!اصلا نیروانا را هم یافتم.حالا چند ساعت گذشته و من احساس می کنم در بدن شخص دیگری حرکت می کنم.صدا های عجیب،بو های عجیب...هنوز وجود دارند.واقعا دارم یکی دیگر را زندگی می کنم.دارم توی یک خیابان راه می روم.خیلی آرام.خیلی خیلی آرام.راه می روم تا اینکه راه رفتن به مرز تهوعم برسد و در بدن شخص جدیدی ظهور کنم.این بود سیر و سلوک من.

 

  • وجوج جیم

نظرات  (۲)

  • یاسمن مجیدی
  • وااااو دختر
    نمایشنامه خوانی.تو چه میابقه با جشنواره ای رتبه آوردید؟برام بگو
    من تو قوطی آرزوهام از نمایشنامه خوانی هم چیزی انداختم
    نمایشنامه تون چی بود؟

    پاسخ:
    :))))))
    نمایشنامه خوانی قشنگه.اگه متن منسجم و ملال آور نباشه.البته من همین نقش نیمه کاره خودمو دوست داشتم:)
    همین امروز ثبت نام کنید و 100 امتیاز رایگان بدست آورید !

    افزایش ترافیک رایگان
    http://tibarank.ir

    افزایش بازدید رایگان
    http://tibaclick.ir

    پاسخ:
    الان ینی بی مخاطب بودنم رو زدید تو سرم دیگه؟:/
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی