ته دیگ سیب زمینی

پیام های کوتاه
پیوندهای روزانه

جام جهانی چشمات/چشمام

گفتی از چشم های خودم بنویسم.

[تق تق...

تق...

تق تق...

Ctrl+A+Delete

...]

چشم های من هم درست شبیه چشم های توست.به همان رنگ.یک قهوه ای آرام که نورخورشید روشن تَرش می کند.تنها تفاوت چشم هایمان این است که چشم های من گرمای بی رمقی دارد.چشم های تو یک خنکی خاص؛مثل یک برگ خیس خورده زیر باران اواخر پاییز است چشم هایت.چشم های من شکلات فندقی مغز دار است.چشم های تو شکلات تلخ نود و هشت درصد.من همیشه وقتی سعی کرده ام همه احساسم را توی چشم هایم بریزم و به کسی زل بزنم بیشتر یک حالت احمقانه ای گرفته اند.می دانم که دیگران توی چشم های تو هم چیزی پیدا نمی کنند.تو برایشان حکم گاوصندوق محکمی را داری که مطمئن نیستند بتوانند بازش کنند و خودشان را توجیه می کنند که چیز دندان گیری از تو نصیبشان نمی شود.بیخیالت می شوند و می روند.و من مطمئنم که کسی مثل من خواهان فهمیدن رد نگاهت نبوده.

به من بگو...چشم هایت را در کدام خاطره جا گذاشته ای؟

من در چشم هایت سفر کرده ام.من آوارۀ سرسری نگاه کردن های توام.ته چشم هایت دو درصد شیرینی پیدا کردم.این چشم ها که دل هیچ کس را نبرده اند برای من قهرمان جام جهانی هستند.برای تویی که می دانم  در داغ ترین تورنمنت های ورزشی جهان دوشاخۀ تلویزیون را از برق کشیده ای و به سقف خیره شدی و به صدای فریاد های شادی از خانۀ همسایه بغلی گوش داده ای می نویسم که من در چشم هایت که هیچوقت رو به دوربین نمی خندند پسربچه ای با موی تراشیده شده را دیدم که وسط ظهر خرداد ماه،در شرجی ترین کوچۀ دنیا توپش را به بی پنجره ترین دیوار می کوبد،از خرمالو ترین درخت دنیا بالا می رود،نارس ترین انار درخت را می چیند و پرتش می کند وسط خالی ترین حوض،تا به وقت عصرانه شیرین ترین هندوانۀ دنیا از گلویش پایین برود و بغضی که مثل یک هلوی گنده آن وسط گیر کرده را با خودش ببرد.بعد خودش را از درخت پرت می کند پایین و گونه های آفتاب سوخته اش را می چسباند به آسفالت خیابان_ آن قیر داغی که حتما مجازات بچه های مردودی خرداد است_ و الکی می خندد.طوری می خندد که چرت گربه ها بهم می خورد و قیافه عبوسشان را برمیگردانند.

چشم هایت را در کدام خاطرۀ من جا گذاشته ای؟

اولین بار که چشم هایت را دیدم به یاد دارم.خودت را به یاد ندارم قبل از پختن کوکی در چهارشنبه سوری کدام سال دیدم.اما چشم هایت را قبل از خودت دیدم.بار ها قبل از اینکه بیایی من چشم هایت را دیده بودم.تو با همان چشم هایی که در آن عکس از دوربین دزدیده ای به من نگاه کرده ای.بار ها در خواب می دیدم که کسی پشت سرم راه می رود و ادای کفش های مرا در می آورد.اولین بار از وسط تاریکی گم شده در میان درختان بادام نگاهم کردی.خوب به یاد دارم لرزشی را که از خنکی نگاه تو در وجودم حس کردم.مادر می گفت پاییز دارد از راه می رسد.من چشم های تو را که بوی باران می داد می دیدم.

چشم هایت تو را به کجا برده اند؟

بازی چشم هایمان بی بیننده ترین بازی دنیاست.من انصراف می دهم.جام و جایزه و عنوان مدافع قهرمانی جهان مال تو.می خواهم وسط فینال جام جهانی امسال تلویزیون را پریز بکشم و بلیت تک نفرۀ تماشای قهوه ای ترین چشم های جهان مال من باشد.

گفته بودی از چشم های خودم بنویسم.من از چشم های تو نوشتم.تا به حال چشم هایت را از نگاه من دیده بودی؟

چشم هایت را کجا جا گذاشته ای؟

#دهمیش

+از یاسمن،سارا،نیکو و هرکسی که این پست را می خواند دعوت می کنم در چالش جام جهانی چشمات شرکت کنند:)

  • وجوج جیم

نظرات  (۱۰)

  • سهراب
  • چقدر خوب نوشته بودی ...

    یه عالمه از پستای این چالش رو خوندم ولی فقط 2-3 تاش به دلم خیلی نشست از جمله این :-)

    به منم سر بزن ...
    پاسخ:
    لطف دارید:)
  • دختر خوب
  • میسی از دعوت!   :)))))))))

    من رو صفحه اصلی میخوام نه تو کامنتا :دی!



    ولی دیگه مزه اش رفت!بی خیال!چالش بعدی!
    ولی مطمئنم نگرفتی که چالش قبلی رادیو بلاگیها برات چیکار کردم!
    با تعجب فقط گفتی مگه چیه!

    پاسخ:
    چی؟کجا؟اصن یادم نیست!:)
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • نه روشن شدم
    و خیلی هم عالی
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • وارد اکانت نشده بودم. جوابمو بدی نمی فهمم. زیر این پست یه پیام بده که بیام :)
    پاسخ:
    چشم:)
  • پرنده ی سفید
  • از خرمالو ترین درخت دنیا بالا می رود،نارس ترین انار درخت را می چیند و پرتش می کند وسط خالی ترین حوض،تا به وقت عصرانه شیرین ترین هندوانۀ دنیا از گلویش پایین برود و بغضی که مثل یک هلوی گنده آن وسط گیر کرده را با خودش ببرد.بعد خودش را از درخت پرت می کند پایین و گونه های آفتاب سوخته اش را می چسباند به آسفالت خیابان_ آن قیر داغی که حتما مجازات بچه های مردودی خرداد است_ و الکی می خندد.

    crisp.blog.ir

    اینجاهاشونگرفتم منظورت چی بود. اما جمله بندیات رو دوست داشتم
    پاسخ:
    خب یکمیش که بازی با کلمات و جملات بود اما محتوای کلی میخواد یک ظهر گرم خرداد ماه رو برسونه که پسربچه کارنامه اش رو گرفته و چون مردود شده از ترس کتکی که ممکنه بخوره خونه نمیره و با اینکه نمیخواد ناراحتیش رو نشون بده گریه میکنه.برای اینکه از گریه کردن خجالت میکشه شروع میکنه به خندیدن اما خنده ای که بغض بزرگی پشت خودش داره.اولش هم بخشی از خیالات پسره.چون خرداد ماهه و فصل خرمالو و انار نیست و حتی حوض خونه هم آب نداره اما اون دلش میخواد همه اینها وجود داشته باشه.شاید دوست داره پاییز باشه و هوا خنک باشه!
    این پسر بازیگوشه و همیشه داره فوتبال بازی میکنه بخاطر همین هم نمره هاش خوب نیست.دلیل اینکه یه جایی نوشتم در داغ ترین تورنمت های جهان دوشاخۀ تلویزیون را از برق کشیده ای هم همینه.پسربچه مثل همه پسر های دیگه رویای فوتبالیست شدن داشته اما جوی که همه رو با زور به سمت درس خوندن و پیدا کردن شغل سوق می داده مانع از دنبال شدن رویاهاش شده.اونم حالا از چیزی که اونو یاد رویای بی نتیجه کودکیش بندازه متنفره...
    سوال دیگه ای بود در خدمتم:)))
  • دختر خوب
  • خخخخ!عزیزمی!
    شاید دنبال بهانم! :|
    پاسخ:
    دعوت میکنم از بلاگر
    دخترِ....خووووب!
    بفرما بنویس:)
    امروز امتحانام تموم شد و فردا فاینال زبان دارم.حیف این جام جهانی شد که ندیدمش! شاید گل می زدماا! 
    پاسخ:
    هیچگاه برای شروع کردن دیر نیست...[پژواک صدا]
  • دختر خوب
  • محل شاما نباس مانم دعوت کنی؟!
    :)
    پاسخ:
    شما که گذاشتی رفتی
    آخرین بار که به وبلاگت سر زدم سرفه ام گرفت
    بیکاری یه دستمال بردار گردگیریش کن حداقل!:)
    خدا بگم چیکارت کنه وجوج...
    آدمو به چه چالشایی که دعوت نمیکنی
    پاسخ:
    خب ما ازون سلبریتی های خفن نیستیم که چالش آب یخ و جوش و هزار تا چیز بی ربط بذاریم و مردم هم عین چی استقبال کنن.همین که گاهی چند نفری رو به یاد نوشتن توی وبلاگشون بندازیم کافیه
    ممنون که شرکت کردی:))
  • یاسمن مجیدی
  • یه ساعته دارم میگم وجیهه برا کی این متن معرکه رو نوشته.د طرف کیه؟کی؟
    بعد میبینم تو چالش شرکت کردی تازه ما رو هم دعوت کردی.
    ووواااایی...
    اوااا
    همییییین الان یهو چشای جرویس اومد تو ذهنم.آخ آخ آخ
    من برم آقا
    پاسخ:
    ولی عجب چشمایی داره طرف.دلم خواست:)))
    بدو برو بنویس...بدو جرویس جون منتظره

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی