ته دیگ سیب زمینی

پیام های کوتاه
پیوندهای روزانه

خانم جیم و خانم جیم

چه روز عجیبی بود.باد داغ میخورد به صورتم.حس میکردم گونه هایم قرمز شده اند.گرما از همه چیز می بارید حتی از کلمه هایی که از موج رادیو بیرون می ریختند و مثل قیر داغ توی گوش هایم به حرکت در می آمدند:در آمریکا بر اثر گرما درصد خودکشی افزایش یافته.پیرمرد سکه ای انداخت کف دستم.سعی کردم در ماشین را آرام ببندم.برق این طرف خیابان قطع بود و برق آن طرف وصل.هی به یاد صحنه اول هری پاتر می افتادم.داستان از تابستان داغی شروع می شود که حتی چمن های جلوی خانه هم سوخته اند و زرد شده اند.

به در کافه رسیدم.به جز من و یک تعمیرکار دوچرخه هیچ کس در کوچه نبود.زیر سایبان ایستادم و به دیوار کنارم تکیه دادم.کرکره های نارنجی رنگ پایین کشیده شده بودند و رد سریش روی دیوار حکایت از تعطیل شدن کافه میداد.در آن هوای دم کرده به راه افتادم و توی ایستگاه اتوبوس منتظر نشستم.چشمم به کتابسرا بود.بالاخره کسی را دیدم که از پشت سر آشنا بود.تقریبا روی اسفالت خیابان می خزیدم.به دختری که پشتش به من بود خیره شدم.برگشت.خودش بود.

جزئیات دیدار یادم نیست.به جز اینکه برق نبود و کافه فقط چای داشت و چای در آن هوا عین جهنم بود!بعد از خداحافظی بود که تازه یادم آمد چقدر سوال قرار بود بپرسم.توی ایستگاه که نشسته بودم به این فکر میکردم که آیا من هم وقتی بزرگتر شوم یک همچین آدم باحالی می شوم و بقیه اینقدر دوستم خواهند داشت؟قطعا نه!بعد به جنگ فکر کردم.به گوگل مپ و اینکه چرا هنوز ساعات کاری کافه نارنجی را نشان می دهد فکر کردم.به مردم آمریکا که به خاطر گرما بیشتر خودکشی می کنند...می دانم که روزی می آید که حسرت نشستن و چند دقیقه ای  خیره شدن به سه درخت توت وسط خیابان را خواهم خورد.پس در آن عصر دم کرده بیش از هر چیزی به نسیم فکر کردم.با خودم فکر کردم بالاخره این تابستان داغ هم از یک جایی از پا در می آید.می افتد توی خنکای شهریور و بعد پاییز است که حاکم دنیا می شود.

+به نظرم بهترین کار این است که بروم توی زیرزمین و یکبار دیگر شازده کوچولو را بخوانم:)

  • وجوج جیم

نظرات  (۲)

  • یاسمن مجیدی
  • وجووووووجی جووووجی
    اه
    دلم تنگته بابا
    میخوام باشی لپتو بکشم
    پاسخ:
    :))))

  • یاسمن مجیدی
  • به نظرم تو برو شازده کوچولو رو بخون ما هم بیایم هی اینجا پست های تو رو بخونیم کیف کنیم.والا.
    دختر!نیستی این روزا ما هم دلتنگ.
    ولی با این پست ها که میذاری باز حس میکنم یه جاهایی کنارت بودم.
    نگیر از ما این پست ها رو
    پاسخ:
    باید میگفتی نگیر از ما خودت رو:)))
    والا
    سعی میکنم بیشتر باشم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی