ما در اسفناک ترین شرایط به هم رسیدیم
- Wednesday, 17 Mehr 1398، 11:59 PM
- ۷ نظر
هنوز هفدهم است.چند دقیقه وقت دارم تا بنویسم
قبلا(مثلا دو سه سال پیش) فکر میکردم روزی که 18 ساله بشوم یکی از همان مهمانی های بزرگ خواهم گرفت.دوست هایم تا نیمه شب می مانند خانه.رایتل یکی از آن سیمکارت های لاکچری بهم خواهد داد و می توانم در همه بانک های دنیا حساب باز کنم.این رویا هی روز به روز کمرنگ تر شد تا امروز صبح که بیدار شدم و تا چند دقیقه حتی یادم نیامد که امروز میتواند چه روز خاصی باشد.
واقعیت 18 من این است که دارم زندگیش میکنم.بوی آدامس اکشن می دهد و منظره آجر های سه سانتی آزکابان شعبه فرزانگان از جلویش کنار نمی رود تا قشنگی هاش را ببینم.تنها چیزی که دوست داشتم به18 بگویم این بود:ما در اسفناک ترین شرایط به هم رسیدیم.
- 98/07/17
تولدت مبااارک:)
غصه نخور وجوج، میتونی واسه تولد 20، 21 یا حتی بیست و هف،هشت سالگیت یه مهمونی خفن بگیری و منم باشم و کلی بزنیم تا صب برقصیم:دی