از زنانگی فقط هورمون هایش را دارم
- Saturday, 20 Mordad 1397، 12:26 AM
- ۳ نظر
احساس می کنم روحم دارد فرسایش پیدا می کند.کار کردن با پارچه و قیچی و کاغذ الگو آرام آرام دارد روی روح من خراش می اندازد.نمی دانم خوب است یا نه.صبح که بیدار می شوم اگر حس و حال درس باشد می روم زیرزمین و شروع میکنم تست زدن.هروقت به تست های عربی می رسم عین چرخ دنده ای که یک ریگ در آن گیر بکند متوقف می شوم و صدای سرزنش کننده نیکو توی سرم می پیچد.قطعا مرا به خاطر این بی ارادگی ام شماتت خواهد کرد.من واقعا آن سرسختی لازم را برای جنگیدن برای خواسته هایم ندارم.شبیه چرخ دنده ای شده ام که هرز شده؛اسمم هنوز چرخ دنده است اما کارایی لازم را ندارم.
نقاشی با رنگ روغن را دوست دارم.هروقت در کشیدن انحنای بالۀ ماهی دچار مشکل می شوم مربی هست که بهم کمک کند ولی وقت هایی که پارچه های برش خورده را روی هم می اندازم و درز ها رو به روی هم نیستند انگار کسی سوزن ته گرد ها را تا اعماق مغزم فرو می کند.دوباره انگار ریگی مرا از چرخش می اندازد.بهم یادآوری می شود که من در ظریف کاری ها ضعف دارم.من انحنای بالۀ ماهی و سجاف یقۀ دلبر را خوب از آب در نمی آورم.خانم همسایه می گوید باید موقع دوخت به تمیزکاری توجه داشته باشم،مربی می گوید توی جاهای ظریف طرح باید با حوصله کار کنم،نیکو داد می زند تو هیچی نمی شی!حتی مرحله یک رو هم گند می زنی،بابا می گوید به نظرم دیگه نباید بری نقاشی،مامان می گوید این طرح خیلی کوچیکه اصلا به چشم نمیاد،دبیر تست ریاضی می گوید به نکته های ظریف توجه کنید...روح من فرسایش پیدا کرده.من یک چرخ دنده هستم که می چرخد و «هیج چیز» را می چرخاند.
اگر در آن تابستان کوفتی دایی می فهمید منِ دوازده ساله چه عذابی می کشم شاید دوباره جنگ های صلیبی را نصب می کرد روی پی سی،می گذاشت من چند تا از آن فیلم های معرکه ای را که روحم هم خبر نداشت وجود دارند ببینم.شاید کسی باید روح مرا نجات می داد...اما کسی به بحران بلوغ من وسط آن بحبوحه فکر نکرد.حالا چه سودی دارد که من درباره اش حرف بزنم؟من دیگر دوازده ساله نیستم.می فهمم که دارم روح خواهرم را خراش می اندازم.من نباید امروز سرش داد می زدم.تقصیر او نبود که چای شیرین ریخت توی سفره.تقصیر هیچ کدام ما نیست که قالی ها زودلک می شوند.ولی باید داد بزنیم و حواسمان را جمع کنیم که هیچ کوفتی رویشان نریزیم.ما روحمان را خراش می دهیم.بخاطر قالی های لک شده،تست های حل نشده،پارچه های خراب شده...اه.ما آدم ها چقدر خراش داریم روی روحمان.