I'd rather be a hammer than a nail
- Saturday, 27 Aban 1396، 11:38 PM
- ۷ نظر
زندگی من هم می تواند شگفت انگیز باشد؟!شاید!
دلم میخواست این پست انگلیسی باشد ولی احساسات آدم که ترجمه ندارد؛دارد؟
من فیلم های زیادی را دیدم،کتاب های زیادی را خواندم،آهنگ های قدیمی و جدید را زیر و رو کردم...آه خدای من!چقدر گریه کردم.
امروز می توانستم سوار ون سبز رنگ شوم و بروم خانه و بخوابم.چه کسی بدش می آید بعد از هشت ساعت منطق و تاریخ بخوابد.ها؟
ولی نرفتم خانه.گفتم می روم هلال احمر.یکجای دیگر.همان ساختمان قدیمی خارج از شهر.همانی که روبه روی گلستان شهداست و آدم فکر میکند که اینجا قطعا آخر دنیاست!میم.جیم هم بود.همان دختر تنفر برانگیز چهارسال پیش که امروز شده تنها آدمی که توی سالن های دراز و تاریک مدرسه با من می دود.داشتم میگفتم که کار کردیم و خندیدم و کارکردیم و کیک شکلاتی خوردیم و کار کردیم و رفتیم بچه خواباندیم و کار کردیم و برای لباس های نوزادی ذوق زده شدیم و کارکردیم و قرص ها را از سرنگ ها جدا کردیم و هوووف کشیدیم که چرا بهمان لباس امدادگری نمیدهند و سوار "پیک آپ" شدیم و آژیر کشان توی خیابان ها ویراژ دادیم و همه فکر کردند که مصدوم داریم و کشیدند کنار و خلاف رفتیم و هیچ کس بهمان هیچ چیز نگفت(سوء استفاده تا چه حد بی جنبه ها؟) و بعد که رسیدیم خانه فهمیدیم چهارده ساعت از وداع با پتو هایمان می گذرد و خیلی هم خسته ایم و ناراحت که چرا پیتزا ندادند؟!
این تجربه ام از یک زندگی واقعی بود.در این زندگی گریه جایی نداشت.واقعا!شکایت از خدا نبود.جای همه فیلم هارا هم برایم پر کرد اصلا!می دانم چه شده بود.خودم بودم.یک خود واقعی.یک خود به درد بخور که خواب بعدازظهرش را نرفته بود ولی سرحال بود.یک خودی که گفته بود حتما جای دیگری هم باید باشد،حتما چیز های دیگری هم هستند.یک خود که از امکانات ماشین امداد به وجد آمده بود و با پوسته خالی آبمیوه اش صدای بمب اتمی در آورده بود.یک خود چقدر می تواند خودش باشد خداجان؟:)
حالا می فهمم کار برای دل خودت،خدای خودت یعنی چه؟!که گاهی گره زدن گونی ها چقدر بیشتر از یک زیارتنامه آدم هارا به خدا نزدیک تر میکند.نه؟که پیدا کردن خودت یعنی چه؟دقیقا یعنین چه؟که لازم نیست حتما معشوقه ای باشد...میتوانی همینجوری هم عاشق باشی!
+من غر زدم.حق داشتم!فکر میکردم هیچ کس حواسش نیست که دارم از تنهایی میمیرم.حالا حداقل میدانم چه چیز"دقیقا" مرا آرام می کند؟:)))
الان زندگی ام را واقعا باور کرده ام.میدانم که «چقدر مقدس،شگفت انگیز و غیرقابل برگشت» است:)
- 96/08/27