بجای مهر سرمو بذار رو شونهت!
- Monday, 22 Ordibehesht 1399، 12:38 PM
- ۷ نظر
بله.فکر میکنند رسالت ما گمراه کردن پسران سر _همیشه_ به مهر آنهاست.درست هم فکر میکنند.خود من توی تمام مهمانی ها زیرلباس شبم کیسهای دارم،سر زن ها که به ماسک لیمو گرم شد و آن طرف کارشناسان جمتیوی مسائل خاوردور را خوب تشریح کردند، عشوهای میآیم و قلب شوهران و دوستپسران چشم قشنگشان را از سینه بیرون میکشم و تو کیسه میکنم و از در پشتی فرار میکنم.توی گوشیم به پسرها مسیج میدهم برویم پارکلاله دو تا آب انار بخوریم؟پسران پاک و معصوم را گمراه میکنم و بعد به بهانهی خواستن حق طلاق و اینها ولشان میکنم.
توی یک جایی که دورهمی آدمهای کتابخوانده و درسخوانده بود گفتم که من از مصاحبه شغلی میترسم.جدیدا به نمره عینک و گودی کمر و صافی کف پا گیر میدهند( فقط چون قرار است استخدامت کنند و چندرغاز بیندازند جلوت،حق دارند بازخواستت کنند)،یکیشان که از همهمان بزرگتر بود و با پسرش درباره حدود دوستیش با دخترها هیچ مشکلی نداشت_و من این را ربط داده بودم به افقهای پت و پهن فکریش_ درآمد گفت:عزیزم تو که خوشچهرهای حتما قبولت میکنن نترس.استدلال چندان غریبی نبود.همانجا تا تهش را خواندم؛که چون خدالطف کرده یک مقداری از ژن یوزارسیف بهم عطا کرده حالا باید تمام موفقیتهام محدود به چشم و دهان و دماغم باشد و هر ناکامی هم لابد بخاطر استفاده نادرست از فرمژه بوده.دارم فکر میکنم آن وقتی که مُردم و جنازهی بوگندوم را ول دادند توی یک چاله و روش خاک ریختند اگر یک آپشنی داشتهباشد قبرم_مثلا کنار قبر بهاره رهنما باشد_فامیلها و دوستها دیالوگی برقرار میکنندبا این مضمون:قربون خدا برم... آنارشیدای ما بهاز شما نباشه همش داره ژله تزریقی درست میکنه واسه شب یلدا.اونوقت این باید جاش اینجا باشه؟پیشونی پیشونی منو کجا...
+قبول نیست!اگر همینقدر که به چشم خانمهای مالباخته(مال=شوهر/نامزد/پسر/داداشی/دوست معمولی) دلبر به نظر میرسم،به چشم کراش هام هم میبودم الان به فکر دزدیدن معشوقکان دلانگیز دیگران نمیافتادم.
- 99/02/22
امید بیخود