ته دیگ سیب زمینی

پیام های کوتاه
پیوندهای روزانه

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

دلم برای همه تان تنگ شده.دلم برای همه چیز تنگ شده.دلم برای وبلاگم.دوستان وبلاگی ام و تمام وبلاگ هایی که قبلا می خواندم تنگ شده.باز هم دلم برای همه چیز تنگ شده.من وقت ندارم.من باید بخوانم.بیشتر و بیشتر بخوانم.این یک رقابت است.یک جنگ گلادیاتوری است.هر کس ببازد مرده است.آن رو به رو بودجه بندی آزمون ها را زده ام.جمعه آزمون است.من هیچ تستی نزده ام.به درک.ظهر به مامان گفتم کاش هنر خوانده بودم.کاش میتوانستم رنگ هایم را بردارم و ببرم توی زیرزمین و هرروز نقاشی بکشم.بعد مثل آن دختره نمایشگاه بگذارم توی کافه نارنجی و همه بیایند بهم تبریک بگویند و هات چیپس دونفره برای خودم سفارش دهم.مامان حرف هایم را گوش می کند.فقط اوست که می داند من چقدر رنگ ها را دوست دارم.مامان برای من بسته های 12تایی مداد لاکپشتی می خرید.برایم لاک بنفش می خرید.عصر های تابستان مرا می بُرد کلاس نقاشی.من برای مربی نقاشی ام شعر های بی تربیتی را که از پسرهای محله شنیده بودم می خواندم.مربی و دوست هایش ریسه می رفتند.یک پسری بود که بوم داشت و رنگ و قلم مو.ما همه دفتر نقاشی چهل برگ داشتیم با مدادرنگی های 12 تاییِ لاک پشتی.الان یادم آمد که دلم برای روزهای بدون کنکور و درخت های انگور کلاس نقاشی و مسابقه های ماست خوری اش هم تنگ شده.

+من ادبیات را دوست دارم.کیس های روانشناسی را دوست دارم.حتی تاریخ و معاهده های سیاسی ننگ آور را هم دوست دارم.اما از تست ها بدم می آید.تست های سرعتی،مفهومی،تحلیلی...زندگی همینطور دارد برای من غم انگیزتر می شود.حتی دوستانم را هم از یاد برده ام.از من می پرسند ریاضی را چند درصد زدی؟تراز تخصصی هایت چند شد؟رتبه ات در منطقه؟تحلیل آزمون کرده ای؟